| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 45
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 17081
تعداد مطالب : 152
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1
Template By: LoxBlog.Com
ساخت بنر تبلیغاتی کاملا رایگان
ساخت چت روم کاملا تضمینی و رایگان...
پرورش بوقلمون
اسمانی خونی
وای فای تفاوت را احساس کنید
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان عشق
سیاه و
آدرس
omid456654.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
خیلی عجله داشت…خیلی….
سریع دوش گرفت…موهاش رو هم همون جوری که اون میخواست درست کرد…
ریش تراشش رو برداشت و یه صفایی هم به صورتش داد…
سریع مسواک هم زد…
یه لباسی هم که اون خیلی دوست داشت رو انتخاب کرد و پوشید…
ادکلن خوشبوش رو هم فراموش نکرد…
یه نگاه توی آینه به خودش انداخت…تمرین کرد که چطوری بهش لبخند بزنه تا اون بتونه تا ته احساسات
پاک قلبش رو ببینه…
واااااای….دیرش شده بود
ساعت مچیش رو بست و کفشاشم که از دیشب واکس زده بود پاش کرد و رفت سوار ماشینش شد…
سر راه از یه گل فروشی یک شاخه گل رز قرمز خرید…
فقط یک شاخه….
چون یه قلب قرمز توی بدنش که همه ی احساساتش توش جمع شده بودند بیشتر نداشت…
و برای ابرازشم گل سرخ رو انتخاب کرد….
خیلی دیرش شده بود…
سریع گازش رو گرفت و رفت…
فکر اون توی راه داشت دیوونه ش میکرد…
آرزو میکرد اون شال نارنجی اش رو که خیلی دوسش داشت رو سرش کرده باشه…
داشت به روزای اول آشناییشون فکر میکرد…توی دلش یه اضطرابی داشت…
از ته دل عاشقش بود…یه عشق واقعی…یه عاشق واقعی بود…
پیچید توی کوچه .. دل تو دلش نبود..
اما ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ..ـ.ـ.ـ………..
اونقدر شیفته و شیداش بود که حواسش به یه عابر بدبخت نبود…
تصادف کرد…..
اما…اما…دیدار با اون براش مهم تر بود…
نامردی کرد و گاز داد و رفت…
حیف که نمیدونست توی رسم عاشقی نامردی ممنوعه….!
رسید سر قرار…خوشحال بود با این که دیر رسیده ولی زودتر از اون رسیده..اما مضطرب بود..
چون اگه اون میفهمید که چه اتفاقی افتاده دلش از این کار ناجوانمردانه ش میشکست…
منتظر بود…هنوز نیومده بود…
اون نیومد…
چون دیگه هرگز نمیتونست خودش رو به این قرار برسونه…
اون موقع فرار و نامردی کردن اونقدر عجله داشت که متوجه رنگ نارنجی شال کسی که باهاش تصادف
کرده بود، نشد……….
نظرات شما عزیزان: